نهجالبلاغه، ميراث ماندگار علوي براى عصرها و نسلها
نويسنده:حجتالاسلام والمسلمين سيدرضا تقوي
منبع:روزنامه رسالت
منبع:روزنامه رسالت
اشاره:
آنچه در پى مىخوانيد نوشتارى ارزشمند از حجتالاسلام والمسلمين سيدرضا تقوى رئيس شوراى سياستگذارى ائمه جمعه مىباشد که پيرامون نهجالبلاغه و شناخت و معرفى اين گنجينه گرانقدر در حوزه فرهنگ عمومى به رشته تحرير درآمده است. با تشکر از ايشان متن اين مقاله تقديم حضور خوانندگان عزيز مىشود.
انسانها در برخورد با پديدههاى شگرف علمى و مظاهر تحولات فکرى بويژه در بخش فرآوردههاى صنعتى و تکنولوژيکى يکسان نيستند، برخى در نگاه نخست به تحولات عظيم علمى دل و دين را از دست مىدهند و خود را در برابر موج پرجاذبه و چشمنواز آن به کلى مىبازند و از هر جهت خود را با همه امتيازاتى که دارند تسليم آن مىکنند. در مورد اينگونه انسانها مىتوان از چنين اصطلاحاتى مانند “غرب زده”، “خودباخته”، “صنعت زده”و... استفاده کرد. معمولا اين نمونه انسانها که به بيمارى خودباختگى مبتلا هستند نسبت به گذشته و تاريخ و سنتهاى خود بدبين و بىاعتنا مىشوند و از گذشته به طور کلى فرار مىکنند و هر آنچه که مربوط به گذشته باشد با آن به ستيز برمىخيزند، نقش چنين افرادى در به راه انداختن جنگ مدرنيته با سنت را نبايد از نظر دور داشت.
گروهى از انسانها هستند که در برخورد با تحولات علمى جهان امروز نگاه ديگرى دارند. اين دسته معتقدند اين تحولات با همه عظمتى که دارد نتيجه تلاشها و تجربياتى است که اساس و پايه آن را گذشتگان ايجاد کردهاند و اگر نبود زحمات طاقت فرساى انديشمندان گذشته امروز شاهد اين همه پيشرفتهاى علمى و صنعتى نبوديم.
به عبارت ديگر کاخ عظيم علم، فناورى و تمدن بر پايهاى قرار دارد که طى قرنهاى گذشته متفکران متعهد آن را ساختهاند واين کمال بىانصافى و نمک ناشناسى است که مجاهدات گذشتگان را فراموش کنيم و به صرف اينکه گذشته، گذشته است بر همه آن تلاشهاى موثر خط قرمز بکشيم. ضمن اينکه برخى از قواعد علمى و معيارهاى انسانى که نقش عمدهاى در سعادت و سيادت افراد و جوامع بشرى دارند کهنه شدنى نيستند. معيارهاى علمى وانسانى در هر زمان و مکانى و در ميان هر جامعه و ملتى ثابتاند. در دوران توحش باشد يا در دوران تمدن، در عصر آدم و حوا باشد يا در عصر فضا، در شرق باشد يا در غرب.
به عنوان مثال معيارهايى که به انسانيت انسان مربوط مىشود مانند عدالت، صداقت،فضيلت، کرامت، شجاعت، سخاوت و... از معيارهايى هستند که مرور زمان بر اينها تاثير نمىگذارد. انسان در هر عصر و زمانى در صورتى که بخواهد انسانى زيست کند و اساس زندگى فردى و اجتماعى خويش را بر انسانيت بگذارد بايد زندگى را در قالب اينگونه معيارها ساماندهى نمايد. همچنين تحولات و پيشرفتهاى علمى وقتى مفيد وارزشمند هستند که در چارچوب معيارهاى انسانى پياده و اجرا شوند وگرنه علم و دانش رها شده از قيد و بندهاى انسانى واخلاقى تيغ تيزى است در دست زنگى مست. در فرهنگ دين و ديانت نتيجه دانش و دانايى چيزى جز خضوع و خشيت نيست. به تعبير مولاى متقيان علي(ع:) “الخشيه ميراث العلم.”
همانطور که قواعد علمى و معيارهاى انسانى هميشگي، جهانى وثابت هستند انسانهايى نيز وجود دارند که از خصوصيت جاودانگى و ثبات برخوردار مىباشند. بدين صورت هر فردى که روح و روان خود را با خصلتهاى انسانى آراسته نمايد و زندگى شخصى واجتماعى خويش را بر پايه قواعد انسانى و معيارهاى فضيلتى بنا نهد او نيز هميشگى و ابدى خواهد شد. چنين انسانى فراتر از زمان و مکان قرار مىگيرد. مرور زمان نه تنها شخصيت اين انسانهاى فضيلت محور را نمىپوساند بلکه در هر زمانى به عنوان الگو و سرمشق همه انسانها از هر قوم و قبيله، نژاد و ملتى که باشند به آنها نيازمند هستند. انبيا و اولياى الهي، مصلحان و مخلصان بشرى با درجات مختلفى که دارند در زمره انسانهاى فضيلتمحور قرار دارند. يکى از چهرههاى برجسته و شخصيتهاى وارسته تاريخ بشر که گوى سبقت را در عرصههاى انسانى از ديگران ربوده و از زمان و مکان برتر است وتعلق به مجموعه بشرى دارد مولاى متقيان و پيشواى حکيمان و آموزگار انديشمندان، امير مومنان حضرت علي(ع) است.
علي(ع) انسان همه عصرها و معلم همه نسلهاست. او همه فضايل انسانى را در وجود ذىجودش جمع کرده است. در زندگى پرفراز و نشيبش حتى براى يک لحظه از اصول اسلامى و معيارهاى انسانى عدول نکرد و هرگز حاضر نشد به خاطر دستيابى به برخى از امکانات سياسى و اجتماعى اصول اعتقادى و قواعد انسانى را قربانى کند.
او برخلاف سياستمداران دنيا معتقد بود که هدف، وسيله را نبايد توجيه کند،با وسيله نامقدس نمىتوان به هدف مقدس دست پيدا کرد.
برخى از تنگ نظران که علي(ع) آرمانها و قلبش را نشناختهاند بر شيوههاى سياسى او خرده گرفتهاند که مثلا چرا در سياست همانند معاويه از وسايل و ابزارى چون مکر، فريب و خدعه براى کامل کردن قدرت استفاده نمىکند؟! او در پاسخ اينگونه افراد فرمود:
به خدا سوگند معاويه از من در عرصه سياست زيرکتر نيست وليکن او حيلهباز و فاجر است واگر از نيرنگ بازى و مکارى نفرت نداشتم من از زيرکترين مردم بودم. ولى چه کنم که هر مکر و نيرنگى فسق و گناه است و هر فسق و گناهى نوعى کفر محسوب مىشود و روز قيامت هر حيلهگر مکارى پرچمى به عنوان نشانه دارد که به وسيله آن شناخته مىشود. (1)
اميرمومنان علي(ع)هرگز براى دستيابى به قدرت از شيوههاى شيطانى بهره نمىگيرد زيرا او تنها به چند سال قدرت فکر نمىکند بلکه مىخواهد براى هميشه بماند و در مسير تاريخ بر فکر و فرهنگ بشرى تاثير بگذارد. او زمانى ابدى و جاودانه خواهد شد که اصول گفتار و رفتار خود را بر محور معيارهاى انسانى و فضيلتى که ابدى هستند تنظيم و به پيش ببرد.
چون حضرت علي(ع) برخلاف”معاويه بن ابى سفيان”روشهاى غيراخلاقى را گناه مىداند و از گناه و فساد نبايد به عنوان وسيله در رسيدن به هدف استفاده کرد، لذا در طول تاريخ به عنوان اسوه و الگوى بشريت، ابدى و هميشگى است و اين يکى از تفاوتهاى حکومت علوى با حکومت اموى است.
نويسنده مشهور و تواناى لبنانى “جرج جرداق”مسيحى در همين مورد مىگويد: “آنان که گفتهاند علي(ع) سياست را نمىشناسد از شخصيت علي(ع) تصورى چون شخصيت معاويه دارند و مىخواهند علي(ع) هم همانند معاويه عمل کند! که او روشهاى شيطانى معاويه را نمىپذيرد زيرا علي(ع) مىخواهد على بن ابيطالب(ع) باشد و نه معاويه.(2)
بشر امروز همانند بشر ديروز به علي(ع) و رهنمودهايش به شدت نيازمند است، همچنان که بشر آينده نيز در هر شرايطى که باشد به على مرتضي(ع) و حکمتهاى گرانبهايش احتياج دارد، بويژه ما مسلمانان و بالاخص شيعيان براى رسيدن به اهداف اسلامى خود به علي(ع) و معارف علوى نياز بيشترى داريم.
آيا براى ورود به مدينه علم نبوى بابى به غير ازباب علوى وجود دارد؟اين راه ورود را پيامبر اکرم(ص) معرفى فرموده است که: “انا مدينه العلم و على بابها فمن اراد العلم فليات الباب”(3)
من شهر علم هستم و علي(ع)در اين شهر است. هرکس که قصد دستيابى به اين علم را دارد پس بايداز در آن که علي(ع) هست وارد شود.
آيا براى تعيين مرز حق از باطل نيازمند معيار نيستيم؟براساس رهنمود پيامبر گرامى اسلام، علي(ع) فرقان است يعنى کسى که گفتار وکردارش فارق بين حق وباطل است. روزى پيامبراکرم(ص) دست علي(ع) را گرفت و فرمود:
“هو فاروق هذه الامه يفرق بين الحق والباطل”
علي(ع)فاروق و معيار و مميز اين امت است که بين حق وباطل را از يکديگر جدا مىکند.
آيا در مسير زندگى نياز به هادى و راهنما نداريم؟علي(ع) در مسير پرفراز و نشيب زندگى “علم الهدي” است. او “عروه الوثقي”است. دستگيرهاى که انسان را از لغزشها و لغزندگىها نگهدارى مىکند. علي(ع) “ميزان”است چنانکه وقتى در برابر قبر مطهرش قرار مىگيريم با اين عنوان به آن جناب سلام مىکنيم و مىگوييم “السلام عليک يا ميزان الاعمال.”در کلامى خود فرمود:
“انا شاهد لکم و حجيج يوم القيامه عليکم”(4)
من در روز قيامت بر شما و اعمالتان گواه و حجت هستم.
خلاء وحشتناکى که بشر امروز در آنگرفتار آمده است تنها با حضور فکرى ومعنوى علي(ع) پرخواهد شد. زيرا انديشههاى نورانى اين مرد بزرگ ريسمان مطمئنى است که قادر خواهد بود انسان مضطرب ومتحير زمان ما را از درون چاه تحير و اضطراب نجات بخشد.
امروز ميراث گرانبهاى علوى ذخيره ارزشمندى است که به عنوان سرمايه ذىقيمت فکرى و فرهنگى در اختيار ما قرار دارد. سخنان گهربار آن امام همام که در کتاب شريف نهجالبلاغه گرد آمده است گنجينه بىبديلى مىباشد که بايد از آن بهرهها برگرفت.
نهجالبلاغه با همه عظمتها و زيبايىهايى که دارد و با همه تلاشهايى که از طرف انديشمندان علىدوست در گذشته و حال نسبت به معرفى آن انجام گرفته است متاسفانه هنوز نتوانستهاند گرد غربت و مظلوميتى را که بر چهره خطبهها و نامهها و حکمتهايش نشسته است پاک گرداند.
در اين مظلوميت زدايى بيش از همه پيروان و شيعيان مولا(ع) هستند که بايد مسئوليت چنين امر مهمى را برعهده بگيرند واين کتاب عظيم و عزيز را که فرزند قرآن است به صحنههاى زندگى از محيط خانواده گرفته تا مدرسه و حوزه و دانشگاه، بازار و وزارتخانه، مسجد و محراب و منبر و ميدانهاى جنگ و جهاد بکشانند و هرگز تن به رضايت “مظلوميت”و “غربت”نهجالبلاغه ندهند که “الموت حيز من رکوب العار”
نهجالبلاغه کتابى است که جملههايش از چشمهسار فکر وانديشه الهى علي(ع) جوشيده و شجره طيبهاى را ماند که در عمق وجود پاک اميرمومنان ريشه دوانده و بالاخره رود پرخروشى است که به درياى ژرف و مواج روح قدسى علوى پيوند خورده است.
نهجالبلاغه کتاب کلاسهاى مدارس و دانشگاه، محراب و مسجد و منبر و مزرعه و کارخانه و سنگر است. نهجالبلاغه کتاب دانشگو و دانشجو، واعظ و تاجر، معلم و کارگر، سياه و سپيد، شرق وغرب، صلح و جنگ است.محتواى سخنان اين منشور جاويد بشرى وراى همه مرزها بر تراز همه حسبها و نسبها فوق همه عصرها و زمانها و دربرگيرنده انسان و انسانيت است. نهجالبلاغه در ميدانهاى مختلف زندگى زندگىساز است. تا جايى که در شان و منزلت کلام گوينده نهجالبلاغه گفتهاند:
“فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق”
کلام علي(ع)برتر از کلام انسان و فروتر از کلام خالق سبحان است.
من نيز در اين معنا متحير هستم که آيا براى شناخت نهجالبلاغه بايد نخست علي(ع) را بشناسيم؟ يا اينکه علي(ع)را بايد در نهجالبلاغه شناخت؟ يا هر دو را به کمک يکديگر؟
به طور قطع با شناخت وآگاهى از معارف نهجالبلاغه قادر خواهيم بود برخى از ابعاد وجودى علي(ع) را بشناسيم و به عبارتى ديگر نهجالبلاغه مىتواند آئينهاى شفاف باشد تا چهره نورانى علي(ع) را در آن به نظاره بنشينيم.
نهجالبلاغه، مجموعهاى است که از دويست و سى و نه خطبه، هفتاد و نه نامه و چهارصد و هفتاد و نه حکمت توسط شخصيتى بزرگوار و اديبى عالىقدار به نام “ابوالحسن محمدبن احمد” معروف به “سيدرضي”گردآورى شده است.
اين مجموعه همه سخنان علي(ع)نيست بلکه بخشى از سخنان آن حضرت است زيرا آمارى که مورخ بزرگ مسعودى در جلد دوم “مروج الذهب”از خطبههاى علي(ع) ارائه مىدهد بيش از چهارصد و هشتاد و اندى مىباشد در صورتى که تمام خطبههايى که در نهجالبلاغه گردآمده دويست و سى و نه خطبه است.
چون سيد رضى مردى اديب، شاعر و سخن شناس بوده است. بيشتر در انتخاب سخنان اميرمومنان علي(ع) به جنبههاى فصاحتى و بلاغتى آن توجه داشته است و به همين خاطر مجموعه منتخب خود را “نهجالبلاغه” نام نهاده است. علاوه بر اينکه “نهجالبلاغه” دريچههاى بلاغت و فصاحت را به روى انسانها مىگشايد شيوههاى فلاح و راههاى سعادت و مرزهاى حيات و روشهاى جهاد و... را نيز به همه علاقهمندان مىآموزد. بنابراين کتاب شريف “نهجالبلاغه”، “نهج السعاده”، “نهج الفلاح”، “نهجالحياه”، “نهج الجهاد”، “نهج السياسه”، “نهج الحکومه”، “نهج التربيه”و... نيز مىباشد.
به اين جهت نهجالبلاغه که از انديشه آسمانى و سينه روحانى و دل سرشار از عشق به خالق سبحانى سرچشمه مىگيرد قادر خواهد بود تا به عنوان گرانبهاترين ره توشه فرهنگى و عالىترين درس اخلاقى و محکمترين دستاويزه اعتقادى و سالمترين فکر سياسى و... در زندگى دنيا و آخرت ما رهگشايى کند. با اين وصف چرا از اين سرچشمه زلال مايه حيات برنگيريم؟ و چرا خويش را به اين گلستان زيبا و معطر نزديک نسازيم و بالاخره چرا برنامه زندگى خود را از زبان صدق و لسان رساى پيشواى پرهيزکاران نشنويم؟
يکى از شارحان معروف نهجالبلاغه “عزالدين عبدالحميد بن ابى الحديد” معتزلى است. اين دانشمند بزرگ اهل تسنن (متوفاى 655 هـ .ق) به مدت چهار سال نهجالبلاغه را شرح کرد و در بيست مجلد به علاقهمندان فکر و فرهنگ اسلامى تقديم داشت. شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحديد گنجينهاى گرانسنگ از ادبيات، تاريخ، فقه، اصول عقيدتي، مبانى کلامى و ديگر علوم اسلامى است.
ابن ابى الحديد در شرح خطبه 216 که حضرت علي(ع) بعد از تلاوت آيه “الهاکم التکاثر حتى زرتم المقابر”ايراد کرده است در مورد عظمت سخنان مولاى متقيان(ع) نسبت به اين خطبه مىفرمايد:
“اگر تمام فصحاى عرب در جايى جمع باشند و اين خطبه بر آنان قرائت شود شايسته است همگى به خاک افتاده، سجده کنند! همان طور که قرآن سورههايى دارد و در آن سورهها آياتى است که اگر خوانده شود بايد سجده کرد على بن ابيطالب(ع) هم خطبههايى دارد که يکى از آنها همين خطبه است، اگر آن را براى خردمندان فصيح و بليغ و کارشناسان فصاحت و بلاغت بخوانند آنان بايد سجده کنند.”
استاد بزرگوار حضرت آيتالله جوادى آملى دامت برکاته فرمودهاند:
اين نکته در حضور درس استاد علامه طباطبايى قدس سره مطرح شد که چگونه “ابن ابى الحديد”چنين تعبير بلندى دارد؟
استاد (علامه طباطبايي” فرمود:”ابن ابى الحديد گزاف نگفته زيرا اگر سجده است براى کلام خداست وهمان محتواى قرآنى است که به صورت خطبههاى علي(ع) درآمده است، سجده در حقيقت براى کلام خداوند است نه براى کلام مخلوق او”
ابن ابى الحديد سوگند ياد مىکند و مىگويد: به آن مبدايى که همه امتها بدان سوگند ياد مىکنند قسم ياد مىکنم که من اين خطبه را از پنجاه سال پيش تا کنون، بيش از هزار بار خواندهام و هر بار که مىخواندم برايم تازگى داشت و مطلب جديد و موعظهاى تازه در قلبم پديد مىآورد.”(5)
نه تنها انسان امروز به طور اعم و مسلمانان دنيا به طور اخص براى ايجاد جامعهاى رشد يافته و متکامل به معارف انسانى نهجالبلاغه نيازمند هستند بلکه جوامع اسلامى براى دستيابى به معارف عميق قرآنى نيز به نهجالبلاغه محتاجند، زيرا نهجالبلاغه به يک تعبير تفسير قرآن کريم محسوب مىشود يعنى ما از باب شريف نهجالبلاغه مىتوانيم به مدينه عظيم علوم ومعارف قرآن دست پيدا کنيم.
اميرمومنان علي(ع) علاوه بر اينکه جزء اهل بيت عصمت و طهارت(ع) مىباشد به نص قرآن کريم، رجس و رجز در وجود شريف و نورانى اين مجموعه راه پيدا نکرده است.
“انما يريدالله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا.”(6)
همانا خداوند اراده فرموده است تا اينکه پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور کند و شما را از هر جهت پاک فرمايد.
بنابراين از حقيقت کتاب خدا کسانى مىتوانند پرده بردارند که واجد شرايط عصمت باشند و علي(ع) يکى از اين “مطهران” است.
“انه لقرآن کريم، فى کتاب مکنون، لايمسه الا المطهرون.”(7)
همانا آن قرآنى است کريم که در کتاب محفوظ قرار دارد و جز انسانهاى پاک حق دست زدن به آن را ندارند.
از لحاظ علمى و عملى هيچ کس به موقعيت والاى حضرت علي(ع) نمىرسد، زيرا علي(ع) نزديکترين فرد به پيامبر اعظم (ص) است. او آنقدر به گيرنده وحى و مقام نبوت نزديک است که خود فرمود:
“ارى نور الوحى و الرساله و اشم ريح النبوه.”(8)
من نور وحى و رسالت را مىديدم و بوى نبوت را حس مىکردم.
در مکتب معرفتى نبوي، شخصيت شخيص علوى تا به آنجا اوج گرفته است که رسول خدا در تبيين موقعيت علمى علي(ع) فرمود:
“انا مدينه العلم و على بابها”(9)
من شهر علمم وعلي(ع) درب اين شهر است.
صندوق سينه علي(ع) مخزن الاسرار الهى است که در نيمه شب به دور از چشم نامحرمان و حسودان به يکى از يارانش به نام “کميل بن زياد نخعي”با اشاره به سينه مبارکش مىفرمايد:
“و ان هيهنا لعلى جما..”(10)
در اين سينه دانستنىهاى فراوانى گرد آمده است ولى گوش آماده و روح پاک و ذهن صافى را نمىبينم تا گوهرهاى گرانبهاى دانشم را در اختيارش بگذارم.
علي(ع) شاگرد شايسته مکتب وحى است. او در خدمت رسول خدا(ص) تلمذ کرده و از آغاز بعثت بههمراه پيامبر گرامى اسلام شاهد وناظر نزول آيات مبارکات قرآن کريم بوده است.
فخر رازى در تفسير ارزشمند خود در ذيل آيه “ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين”(11) روايتى را نقل مىکند که شاگردى علي(ع) را در مکتب پيامبراسلام بيان مىدارد:
حضرت على (ع) فرمود:پيامبر خدا هزار باب از علم و دانش را به من تعليم داد و من از هر بابى هزار باب ديگر استنباط کردم.(12)
به اين دليل بود که آن حضرت از فراز منبر، در ميان انبوه جمعيت با صداى رسا از مردم مىخواست که:
سلونى قبل ان تفقدوني- سلونى فوالله لاتسالونى لمن شييء يکون الى يوم القيامه الاحد ثتکم.”(13)
پرسشهاى خودتان را قبل از اينکه در ميان شما نباشم از من بپرسيد. به خدا سوگند، از چيزى که تا روز قيامت اتفاق خواهد افتاد از من نمىپرسيد مگر اينکه براى شما بيان خواهم کرد.
عبدالله بن مسعود مىگويد:
قرآن کريم بر پايه هفت حرف نازل گرديده است که براى هر حرفى ظاهر و باطنى هست ودانش و ظاهر و باطن قرآن، در نزد علي(ع) وجود دارد.(14)
ابن عباس که خود يکى از مفسران معروف قرآن و از شاگردان مکتب علي(ع) است، مىگويد: شبى بعد از اينکه نماز عشا را با علي(ع) خوانديم مرا به مکانى خلوت دعوت کرد و سپس فرمود:”از تفسير “الف” “الحمد” چه مىداني؟ عرض کردم چيزى نمىدانم. آن گاه از حروف “لام” و “م” و “دال” “الحمد” پرسيد، همانند اول گفتم چيزى در مورد اين حروف نمىدانم. سپس خود پيرامون هر يک از اين حروف شروع به سخن کرد، درياى دانش وبينش علي(ع) به تلاطم آمد و موجب معلومات علوى از زبان مبارکش در شکل و شمايل کلمات انعکاس پيدا مىکرد. آن قدر درباره کلمه مبارکه “الحمد”و حروف آن سخن گفت که صبح فرا رسيد و آن گاه فرمود:برخيز و منزل برو و خود را براى نماز صبح آماده کن.(15)
علي(ع)در سخنى مىفرمايد:
“لو شيئت لا وقرت سمعين بعيرا فى تفسير فاتحه الکتاب.”(16)
اگر بخواهم در تفسير سوره فاتحه الکتاب سخن بگويم و هم اين سخنها به رشته تحرير درآيد بار هفتاد شتر را فراهم مىآورم.
“شعبي”مىگويد: بعد از پيامبر اکرم(ص)احدى را نمىشناسم که از على بن ابيطالب به کتاب خدا داناتر باشد.”(17)
اعلميت على بن ابيطالب را نه تنها دوستان و منصفان تاريخ اعتراف دارند بلکه دشمنان علي(ع) نيز به آن معترف هستند. چنانکه وقتى خبر شهادت آن حضرت در شام به معاويه رسيد او نفس عميقى کشيد و بىاختيار اين جمله را بر زبان خود جارى کرد:
“ذهب الفقه و العلم بموت ابن ابيطالب”
با مرگ فرزند ابى طالب فقه و دانش از ميان جامعه رخت بربست.
شباهتى که کتاب وجود علي(ع) با “کتاب الله”دارد موجب گشته است تا علي(ع) “قرآن ناطق” لقب گيرد.
“قال علي(ع:)انا القران الناطق” (18)
علي(ع) فرمود:من قرآن ناطق هستم.
کتاب الله قرآن صامت است و هر قرآن صامتى را ناطقى بايد تا معارف و حقايق را از دل آياتش استخراج نمايد.
هذا القرآن هو خط مستور بين الدفتين لاينطق بلسان و لابدله من ترجمان
اين قرآن خطوطى است که در ميان جلد پنهان است با زبان سخن نمىگويد نياز به مترجم و مفسر دارد.
سپس علي(ع)مىفرمايد: براى تفسير وترجمان قرآن کريم ما سزاوارترين مردم هستيم “فنحن احق الناس به”(19)
همان طور که “کتاب الله”فارق بين حق و باطل است و به همين جهت آن را “فرقان” مىگويند “تبارک الذى نزل عليک الفرقان لتکون للعالمين نذيرا”(20) علي(ع) نيز فارق حق و باطل است چنان که پيامبر(ص) دست علي(ع) را گرفت و فرمود:
اين نخستين کسى است که به من ايمان آورد و به عنوان بيعت با من مصافحه کرد او “فاروق” اين امت است که بين حق و باطل را از يکديگر جدا مىکند.(21)
“کتاب الله”، “تبيانا لکل شيء”(22) است و همچنين “لارطب و لايابس الى فى کتاب مبين”(23) اميرمومنان علي(ع)هم مىفرمايد:”سلونى قبل ان تفقدوني”(24) و يا مىگويد:”انا بطرق السماء اعلم منى بطرق الارض”(25) من به راههاى آسمان آگاهترم تا به راههاى زميني.
“کتاب الله”کتاب حق است و به حق نازل شده است “انا انزلنا اليک الکتاب بالحق”(26) علي(ع) نيز با حق است. “على مع الحق والحق مع علي.”(27)
قرآن کتاب خدا با علي(ع)است چون علي(ع)هميشه و در هر حال با قرآن است. روزى پيامبر(ص)دست علي(ع) را گرفت و فرمود:
اين علي(ع) است، او با قرآن است و قرآن باعلى است. اين دو از يکديگر جدا نمىشوند تا اينکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند پس هرگاه در مورد اين دو اختلافى پيدا کرديد از اين دو بپرسيد.”(28)
تاريخ روحانيت شيعى گواهى مىدهد که اين قشر دلسوز و فرهيخته هميشه در خدمت به مردم کوشيده و خدمات مختلفى را به جامعه اسلامى ارائه داده است و مهمترين و اساسىترين خدمت روحانيت خدمت فکرى و فرهنگى بوده است. او از سنگر روحانيت در صورت لزوم قدم به عرصه سياست گذاشته از استقلال کشور و آزادى ملت پاسدارى کرده و روز به روز بر قدرت و عظمت فرهنگى و فکرى جامعه افزوده است.
امروز يکى از نهادهاى برآمده از متن حوزه علميه و يکى از شاخههاى سرسبزو شکوفاى شجره طيبه روحانيت که به عنوان يک سازمان موثر فرهنگى، عبادى و سياسى نقش موثرى را در خدمت به نظام اسلامى و مردم ايفا مىکند سازمان ائمه جمعه کشور است.
اين سازمان از طرفى به محوريت نظام مرتبط است و يکى از دستگاههاى وابسته به تشکيلات رهبرى است و از طرف ديگر امامان جمعهاش همه روحانى هستند. ويژگى ديگرش عبادي- سياسى بودن آن مىباشد. همه اينها موجب گشته است تا اين مجموعه رادر موقعيت خاصى قرار بدهد. گستردگي، تنوع، حجم و کيفيت فعاليتهاى علمي، فکري، فرهنگي، سياسى و تبليغى ائمه جمعه بيش از اين است که بتوانيم در اينجا آنها را فهرستوار بگوييم.
امروز اين مجموعه از ائمه جمعه که در محل ماموريت خود اقدام به تشکيل جلسات درس و تفسير نهجالبلاغه کردهاند، گرد آمدهاند تا با همت بلند و نيت ارجمند نسبت به کارهاى انجام شده نگاهى دوباره داشته باشند و شيوهها و چگونگىهاى ترويج و تبليغ ميراث گرانبهاى علوى را به تبادل نظر بنشينند.
جريان روحانيت و حوزههاى علميه در به صحنه درآوردن نهجالبلاغه مسئوليت خطيرى را برعهده دارند. اگرچه اين مسئوليت را نبايد تنها متوجه روحانيت دانست بلکه هر مسلماني، شيعه و يا سنى بايد در زدودن غبار غربت از چهره نهجالبلاغه علي(ع) نقش خود را ايفا نمايد، به تعبير بسيار زيبا و رساى رهبر فرزانه انقلاب حضرت آيتالله خامنهاى دامت برکاته که فرمودند:
“احياى نهجالبلاغه فقط وظيفه ما شيعيان نيست بلکه وظيفه همه مسلمانهاست يعنى هرکس على بن ابيطالب(ع) را قبول دارد و مسلمان است- چون در اسلام کسى نيست که اين بزرگوار را قبول نداشته باشد- به عنوان احياى يک ميراث بىنظير اسلامى بايد نهجالبلاغه را زنده کند واين احيا نه فقط به معناى کثرت چاپ- که زياد هم چاپ شده- بلکه به معناى کار کردن و تحقيق کردن در زمينه آن است.
همچنان که در زمينه قرآن کريم کار شده و تفسيرهاى زيادى نوشته شده است، درباره نهجالبلاغه هم بايد اين کارها انجام گيرد. همان طور که قرآن خوانده مىشود نهجالبلاغه هم بايد خوانده شود؛ چون تالى و دنباله قرآن است. همان طور که مسلمانها خودشان را موظف مىدانند با قرآن انس پيدا کنند و ندانستن قرآنرا براى خود نقص مىشمارند، ندانستن نهجالبلاغه هم بايد نقص به حساب بيايد.”(29)
اينک به اين نکته بپردازيم که وظايف ائمه جمعه براى احياى نهجالبلاغه چيست؟در اينجا به چند وظيفه که به نظر اينجانب مهمتر است به طور خلاصه اشاره مىکنم:
“يا کميل! فامن حرکه الا و انت محتاج فيها الى معرفه”(30)
اى کميل! هيچ حرکتى نيست مگر اينکه تو در آنحرکت نيازمند شناخت و معرفت مىباشي.
براى آگاهى و شناخت هرچه بيشتر معارف علوى در نهجالبلاغه حداقل بايد يک دور تمام اين کتاب را به انضمام برخى از شروح آن با دقت مطالعه کرد و در فهم برخى از مطالب مشکل، عميق و بلند نهجالبلاغه بايد از محضر اساتيد بزرگ بهره گرفت.
کسانى که فرازي، جملهاى و يا کلمهاى را به صورت مقطعى از نهجالبلاغه انتخاب مىکنند و سپس پيرامون آن توضيح مىدهند، بااينکه چنين توضيحاتى مفيد هم هست ولى اين نوع برخورد با نهجالبلاغه گوينده را نهجالبلاغهشناس نمىکند، زيرا نهجالبلاغه يک نظام فکرى و فرهنگى را ارائه مىدهد. همه فرازهاى نهجالبلاغه اعم از سياست، اقتصاد، اخلاق، عرفان، تربيت، حکومت، توحيد، نبوت و معاد بايددر چارچوب آن نظام فرهنگى مطرح گردد تا جامعيت، عمق، گسترده تاثير و والايى آن مشخص شود.
با آموزش بايد در ذهن و ضمير انسانها تحول به وجود آوريم و به دنبال آن رفتار انسانها را تغيير بدهيم. با آموزش نظم، قانون مداري، انضباط اخلاقى و اجتماعى را در جامعه سامان مىبخشيم. اساس وپايه زندگى افراد بر دريافتهاى آموزشى قرار دارد و ما وقتى نهجالبلاغه را در متن زندگى فردى واجتماعى انسان به صورت يک جريان قرار دهيم و آموزش معارف علوى را به صورت جدى و هدفمند دنبال کنيم آثار ارزشمند آن را خواهيم ديد.
آموزش با شعار تحقق پيدا نمىکند. آموزش با پراکندهگويى تباين دارد. آموزش که انتقال معلومات و مهارتها مىباشد با هدف افزايش توانمندىها، رفع و دفع عوامل ضعفها و نارسايىها و در نهايت ايجاد تغيير مطلوب در پندار و رفتار متعلم انجام مىگيرد.
اولا، مبدا و منتهايى دارد.
ثانيا،هر بخش و قطعه آموزشى مکمل بخش قبل مىباشد.
ثالثا، از قابليت سنجش و اندازهگيرى برخوردار است.
براى ايجاد يک جريان آموزشى حول محور نهجالبلاغه به اينگونه مطالب نيازمند هستيم:
1- تربيت اساتيد
2- تدوين کتابهاى آموزشي
3- پشتيبانىهاى علمي
نهجالبلاغه گنجينهاى از علوم و معارف است که توسط نزديکترين و محبوبترين شخصيت به مقام نبوت و دريافت کننده وحى به وجود آمده است. براى استخراج گوهرهاى گرانبهاى اين مجموعه بايد هستههاى پژوهشى وتحقيقاتى در رشتهها و تخصصهاى مختلف به وجود آورد تا اين گروهها هم شناخت علاقهمندان را به نهجالبلاغه افزايش بدهند و هم فعاليتهاى فرهنگى را پشتيبانى کنند.
اين هستهها را مىتوان در دانشگاهها،حوزههاى علميه، نهادها وارگانهاى فرهنگى و موسسات خيريه بهوجود آورد. البته هر سازمان و موسسهاى مىتواند با توجه به رسالت سازمانى خود موضوعاتى را از نهجالبلاغه انتخاب و در دستور کار تحقيقاتى خود قرار بدهد.
امامان جمعه در هر منطقهاى که هستند با توجه به ظرفيتهاى علمى منطقه، دستگاهها وعلاقهمندان به معارف علوى را در ايجاد چنين گروههايى راهنمايى و تشويق کنند .
علي(ع)شخصيت جامع و کاملى است که در ميدانهاى مختلف زندگى حضورى موثر وماندگار داشته و از اين جهت اقشار مختلف را بر محور شخصيت کامل خود جمعکرده است. عارفان، عرفان علي(ع) را سرمشق سير و سلوک خود قرار داده و مجاهدان و رزمآوران، رشادتهاى اين قهرمان ميدانهاى نبرد را الگوى خود ساختهاند. ورزشکاران جوانمردىها و پهلوانىهاى مولا را در رفتار و گفتار خود پياده مىکنند. خطيبان، علي(ع) را استاد بزرگ خطابت و فصاحت و بلاغت مىدانند و حاکمان روشهاى حکومتى آن حضرت را نجاتبخش وسعادتآفرين مىدانند.
براى معرفى نهجالبلاغه درحوزه فرهنگى عمومى بايد رسانهها قدم به اين عرصه بگذارند و با عزمى جزم، نهجالبلاغه را به مردم بشناسانند. نشريات، هنرمندان، فيلمسازان، نويسندگان، شاعران، مبلغان و خطيبان جمعه هر کدام به سهم خود در معرفى کتاب گرانبهاى نهجالبلاغه کوشش کنند.
الف)امام جمعه يکى از خطبههاى خود را به موضوعى از موضوعات نهجالبلاغه اختصاص بدهد و با شرح و تفسير مردم را با کتاب علي(ع) آشنا کند.
ب) امام جمعه که در هر خطبهاى بايد توصيه به تقوا و موعظه داشته باشد، چقدر خوب است که فرازى از مواعظ و توصيههاى حضرت علي(ع) را که در نهجالبلاغه وجود دارد انتخاب کند و آن را براى مردم بگويد.
ج) در هر نماز جمعه مىتوان مسابقاتى را حول نهجالبلاغه طراحى واجرا کرد و با تقديم جوايزي، مردم بويژه نسل جوان را به مطالعه با نهجالبلاغه تشويق کرد.
آنچه در پى مىخوانيد نوشتارى ارزشمند از حجتالاسلام والمسلمين سيدرضا تقوى رئيس شوراى سياستگذارى ائمه جمعه مىباشد که پيرامون نهجالبلاغه و شناخت و معرفى اين گنجينه گرانقدر در حوزه فرهنگ عمومى به رشته تحرير درآمده است. با تشکر از ايشان متن اين مقاله تقديم حضور خوانندگان عزيز مىشود.
علم وانسانيت:
جهان ما جهان دانش و بينش است. بشر امروز با تلاش بىوقفه و با سرعتى فوقالعاده، براى کشف رازهاى جهان خلقت به پيش مىرود و هر ساعتى با دهها کشف جديد بر آگاهىهاى علمى و معلومات تخصصى خود مىافزايد. شرايط عصر ما از اين جهت به گونهاى است که هرگاه ملت و مردمى در تقويت و گسترش بنيههاى علمى خودسرمايهگذارى لازم را نکنند به يقين در بهرهگيرى از امکانات طبيعى و منابع انسانى و حتى در اداره امور روزمره زندگى با مشکل جدى روبرو خواهند شد و در نتيجه از کاروان رشد و تعالى باز خواهند ماند. امروز توليد علم، توليد قدرت محسوب مىگردد بدين معنا که اگر تا ديروز ارتشهاى مجهز و سلاحهاى مرگبار پيشرفته سمبل قدرت به حساب مىآمد امروز قدرت علمى و اطلاعات جايگزين قدرت نظامى گرديده است و به اصطلاح در زمان ما يک “جابهجايى قدرت”صورت گرفته و همين جابهجايى است که تحولات جهان معاصر بر محور آن شکل مىگيرد و شرايط زندگى بشر را دگرگون مىکند و در آينده بايد شاهد تحولات چشمگيرتر و گستردهترى باشيم.انسانها در برخورد با پديدههاى شگرف علمى و مظاهر تحولات فکرى بويژه در بخش فرآوردههاى صنعتى و تکنولوژيکى يکسان نيستند، برخى در نگاه نخست به تحولات عظيم علمى دل و دين را از دست مىدهند و خود را در برابر موج پرجاذبه و چشمنواز آن به کلى مىبازند و از هر جهت خود را با همه امتيازاتى که دارند تسليم آن مىکنند. در مورد اينگونه انسانها مىتوان از چنين اصطلاحاتى مانند “غرب زده”، “خودباخته”، “صنعت زده”و... استفاده کرد. معمولا اين نمونه انسانها که به بيمارى خودباختگى مبتلا هستند نسبت به گذشته و تاريخ و سنتهاى خود بدبين و بىاعتنا مىشوند و از گذشته به طور کلى فرار مىکنند و هر آنچه که مربوط به گذشته باشد با آن به ستيز برمىخيزند، نقش چنين افرادى در به راه انداختن جنگ مدرنيته با سنت را نبايد از نظر دور داشت.
گروهى از انسانها هستند که در برخورد با تحولات علمى جهان امروز نگاه ديگرى دارند. اين دسته معتقدند اين تحولات با همه عظمتى که دارد نتيجه تلاشها و تجربياتى است که اساس و پايه آن را گذشتگان ايجاد کردهاند و اگر نبود زحمات طاقت فرساى انديشمندان گذشته امروز شاهد اين همه پيشرفتهاى علمى و صنعتى نبوديم.
به عبارت ديگر کاخ عظيم علم، فناورى و تمدن بر پايهاى قرار دارد که طى قرنهاى گذشته متفکران متعهد آن را ساختهاند واين کمال بىانصافى و نمک ناشناسى است که مجاهدات گذشتگان را فراموش کنيم و به صرف اينکه گذشته، گذشته است بر همه آن تلاشهاى موثر خط قرمز بکشيم. ضمن اينکه برخى از قواعد علمى و معيارهاى انسانى که نقش عمدهاى در سعادت و سيادت افراد و جوامع بشرى دارند کهنه شدنى نيستند. معيارهاى علمى وانسانى در هر زمان و مکانى و در ميان هر جامعه و ملتى ثابتاند. در دوران توحش باشد يا در دوران تمدن، در عصر آدم و حوا باشد يا در عصر فضا، در شرق باشد يا در غرب.
به عنوان مثال معيارهايى که به انسانيت انسان مربوط مىشود مانند عدالت، صداقت،فضيلت، کرامت، شجاعت، سخاوت و... از معيارهايى هستند که مرور زمان بر اينها تاثير نمىگذارد. انسان در هر عصر و زمانى در صورتى که بخواهد انسانى زيست کند و اساس زندگى فردى و اجتماعى خويش را بر انسانيت بگذارد بايد زندگى را در قالب اينگونه معيارها ساماندهى نمايد. همچنين تحولات و پيشرفتهاى علمى وقتى مفيد وارزشمند هستند که در چارچوب معيارهاى انسانى پياده و اجرا شوند وگرنه علم و دانش رها شده از قيد و بندهاى انسانى واخلاقى تيغ تيزى است در دست زنگى مست. در فرهنگ دين و ديانت نتيجه دانش و دانايى چيزى جز خضوع و خشيت نيست. به تعبير مولاى متقيان علي(ع:) “الخشيه ميراث العلم.”
همانطور که قواعد علمى و معيارهاى انسانى هميشگي، جهانى وثابت هستند انسانهايى نيز وجود دارند که از خصوصيت جاودانگى و ثبات برخوردار مىباشند. بدين صورت هر فردى که روح و روان خود را با خصلتهاى انسانى آراسته نمايد و زندگى شخصى واجتماعى خويش را بر پايه قواعد انسانى و معيارهاى فضيلتى بنا نهد او نيز هميشگى و ابدى خواهد شد. چنين انسانى فراتر از زمان و مکان قرار مىگيرد. مرور زمان نه تنها شخصيت اين انسانهاى فضيلت محور را نمىپوساند بلکه در هر زمانى به عنوان الگو و سرمشق همه انسانها از هر قوم و قبيله، نژاد و ملتى که باشند به آنها نيازمند هستند. انبيا و اولياى الهي، مصلحان و مخلصان بشرى با درجات مختلفى که دارند در زمره انسانهاى فضيلتمحور قرار دارند. يکى از چهرههاى برجسته و شخصيتهاى وارسته تاريخ بشر که گوى سبقت را در عرصههاى انسانى از ديگران ربوده و از زمان و مکان برتر است وتعلق به مجموعه بشرى دارد مولاى متقيان و پيشواى حکيمان و آموزگار انديشمندان، امير مومنان حضرت علي(ع) است.
علي(ع) انسان همه عصرها و معلم همه نسلهاست. او همه فضايل انسانى را در وجود ذىجودش جمع کرده است. در زندگى پرفراز و نشيبش حتى براى يک لحظه از اصول اسلامى و معيارهاى انسانى عدول نکرد و هرگز حاضر نشد به خاطر دستيابى به برخى از امکانات سياسى و اجتماعى اصول اعتقادى و قواعد انسانى را قربانى کند.
او برخلاف سياستمداران دنيا معتقد بود که هدف، وسيله را نبايد توجيه کند،با وسيله نامقدس نمىتوان به هدف مقدس دست پيدا کرد.
برخى از تنگ نظران که علي(ع) آرمانها و قلبش را نشناختهاند بر شيوههاى سياسى او خرده گرفتهاند که مثلا چرا در سياست همانند معاويه از وسايل و ابزارى چون مکر، فريب و خدعه براى کامل کردن قدرت استفاده نمىکند؟! او در پاسخ اينگونه افراد فرمود:
به خدا سوگند معاويه از من در عرصه سياست زيرکتر نيست وليکن او حيلهباز و فاجر است واگر از نيرنگ بازى و مکارى نفرت نداشتم من از زيرکترين مردم بودم. ولى چه کنم که هر مکر و نيرنگى فسق و گناه است و هر فسق و گناهى نوعى کفر محسوب مىشود و روز قيامت هر حيلهگر مکارى پرچمى به عنوان نشانه دارد که به وسيله آن شناخته مىشود. (1)
اميرمومنان علي(ع)هرگز براى دستيابى به قدرت از شيوههاى شيطانى بهره نمىگيرد زيرا او تنها به چند سال قدرت فکر نمىکند بلکه مىخواهد براى هميشه بماند و در مسير تاريخ بر فکر و فرهنگ بشرى تاثير بگذارد. او زمانى ابدى و جاودانه خواهد شد که اصول گفتار و رفتار خود را بر محور معيارهاى انسانى و فضيلتى که ابدى هستند تنظيم و به پيش ببرد.
چون حضرت علي(ع) برخلاف”معاويه بن ابى سفيان”روشهاى غيراخلاقى را گناه مىداند و از گناه و فساد نبايد به عنوان وسيله در رسيدن به هدف استفاده کرد، لذا در طول تاريخ به عنوان اسوه و الگوى بشريت، ابدى و هميشگى است و اين يکى از تفاوتهاى حکومت علوى با حکومت اموى است.
نويسنده مشهور و تواناى لبنانى “جرج جرداق”مسيحى در همين مورد مىگويد: “آنان که گفتهاند علي(ع) سياست را نمىشناسد از شخصيت علي(ع) تصورى چون شخصيت معاويه دارند و مىخواهند علي(ع) هم همانند معاويه عمل کند! که او روشهاى شيطانى معاويه را نمىپذيرد زيرا علي(ع) مىخواهد على بن ابيطالب(ع) باشد و نه معاويه.(2)
بشر امروز همانند بشر ديروز به علي(ع) و رهنمودهايش به شدت نيازمند است، همچنان که بشر آينده نيز در هر شرايطى که باشد به على مرتضي(ع) و حکمتهاى گرانبهايش احتياج دارد، بويژه ما مسلمانان و بالاخص شيعيان براى رسيدن به اهداف اسلامى خود به علي(ع) و معارف علوى نياز بيشترى داريم.
آيا براى ورود به مدينه علم نبوى بابى به غير ازباب علوى وجود دارد؟اين راه ورود را پيامبر اکرم(ص) معرفى فرموده است که: “انا مدينه العلم و على بابها فمن اراد العلم فليات الباب”(3)
من شهر علم هستم و علي(ع)در اين شهر است. هرکس که قصد دستيابى به اين علم را دارد پس بايداز در آن که علي(ع) هست وارد شود.
آيا براى تعيين مرز حق از باطل نيازمند معيار نيستيم؟براساس رهنمود پيامبر گرامى اسلام، علي(ع) فرقان است يعنى کسى که گفتار وکردارش فارق بين حق وباطل است. روزى پيامبراکرم(ص) دست علي(ع) را گرفت و فرمود:
“هو فاروق هذه الامه يفرق بين الحق والباطل”
علي(ع)فاروق و معيار و مميز اين امت است که بين حق وباطل را از يکديگر جدا مىکند.
آيا در مسير زندگى نياز به هادى و راهنما نداريم؟علي(ع) در مسير پرفراز و نشيب زندگى “علم الهدي” است. او “عروه الوثقي”است. دستگيرهاى که انسان را از لغزشها و لغزندگىها نگهدارى مىکند. علي(ع) “ميزان”است چنانکه وقتى در برابر قبر مطهرش قرار مىگيريم با اين عنوان به آن جناب سلام مىکنيم و مىگوييم “السلام عليک يا ميزان الاعمال.”در کلامى خود فرمود:
“انا شاهد لکم و حجيج يوم القيامه عليکم”(4)
من در روز قيامت بر شما و اعمالتان گواه و حجت هستم.
نهجالبلاغه، ميراث گرانبهاى علوي
دنياى ما با همه پيشرفتهايى که در امور مادى داشته است ولى در مسائل انسانى واخلاقى نه تنها رشد و جهشى نداشته، بلکه از اين جهت به شدت دچار انحطاط و سقوط اخلاقى شده است زيرا تکنولوژى مدرن نتوانسته روح تشنه اين انسان به بن بست رسيده را سيراب کند، لذا به آب زلالى نيازمند است که از چشمه سار روح عظيم و آسمانى شخصيتى چون على بن ابيطالب(ع) بجوشد.خلاء وحشتناکى که بشر امروز در آنگرفتار آمده است تنها با حضور فکرى ومعنوى علي(ع) پرخواهد شد. زيرا انديشههاى نورانى اين مرد بزرگ ريسمان مطمئنى است که قادر خواهد بود انسان مضطرب ومتحير زمان ما را از درون چاه تحير و اضطراب نجات بخشد.
امروز ميراث گرانبهاى علوى ذخيره ارزشمندى است که به عنوان سرمايه ذىقيمت فکرى و فرهنگى در اختيار ما قرار دارد. سخنان گهربار آن امام همام که در کتاب شريف نهجالبلاغه گرد آمده است گنجينه بىبديلى مىباشد که بايد از آن بهرهها برگرفت.
نهجالبلاغه با همه عظمتها و زيبايىهايى که دارد و با همه تلاشهايى که از طرف انديشمندان علىدوست در گذشته و حال نسبت به معرفى آن انجام گرفته است متاسفانه هنوز نتوانستهاند گرد غربت و مظلوميتى را که بر چهره خطبهها و نامهها و حکمتهايش نشسته است پاک گرداند.
در اين مظلوميت زدايى بيش از همه پيروان و شيعيان مولا(ع) هستند که بايد مسئوليت چنين امر مهمى را برعهده بگيرند واين کتاب عظيم و عزيز را که فرزند قرآن است به صحنههاى زندگى از محيط خانواده گرفته تا مدرسه و حوزه و دانشگاه، بازار و وزارتخانه، مسجد و محراب و منبر و ميدانهاى جنگ و جهاد بکشانند و هرگز تن به رضايت “مظلوميت”و “غربت”نهجالبلاغه ندهند که “الموت حيز من رکوب العار”
نهجالبلاغه کتابى است که جملههايش از چشمهسار فکر وانديشه الهى علي(ع) جوشيده و شجره طيبهاى را ماند که در عمق وجود پاک اميرمومنان ريشه دوانده و بالاخره رود پرخروشى است که به درياى ژرف و مواج روح قدسى علوى پيوند خورده است.
نهجالبلاغه کتاب کلاسهاى مدارس و دانشگاه، محراب و مسجد و منبر و مزرعه و کارخانه و سنگر است. نهجالبلاغه کتاب دانشگو و دانشجو، واعظ و تاجر، معلم و کارگر، سياه و سپيد، شرق وغرب، صلح و جنگ است.محتواى سخنان اين منشور جاويد بشرى وراى همه مرزها بر تراز همه حسبها و نسبها فوق همه عصرها و زمانها و دربرگيرنده انسان و انسانيت است. نهجالبلاغه در ميدانهاى مختلف زندگى زندگىساز است. تا جايى که در شان و منزلت کلام گوينده نهجالبلاغه گفتهاند:
“فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق”
کلام علي(ع)برتر از کلام انسان و فروتر از کلام خالق سبحان است.
من نيز در اين معنا متحير هستم که آيا براى شناخت نهجالبلاغه بايد نخست علي(ع) را بشناسيم؟ يا اينکه علي(ع)را بايد در نهجالبلاغه شناخت؟ يا هر دو را به کمک يکديگر؟
به طور قطع با شناخت وآگاهى از معارف نهجالبلاغه قادر خواهيم بود برخى از ابعاد وجودى علي(ع) را بشناسيم و به عبارتى ديگر نهجالبلاغه مىتواند آئينهاى شفاف باشد تا چهره نورانى علي(ع) را در آن به نظاره بنشينيم.
نهجالبلاغه، مجموعهاى است که از دويست و سى و نه خطبه، هفتاد و نه نامه و چهارصد و هفتاد و نه حکمت توسط شخصيتى بزرگوار و اديبى عالىقدار به نام “ابوالحسن محمدبن احمد” معروف به “سيدرضي”گردآورى شده است.
اين مجموعه همه سخنان علي(ع)نيست بلکه بخشى از سخنان آن حضرت است زيرا آمارى که مورخ بزرگ مسعودى در جلد دوم “مروج الذهب”از خطبههاى علي(ع) ارائه مىدهد بيش از چهارصد و هشتاد و اندى مىباشد در صورتى که تمام خطبههايى که در نهجالبلاغه گردآمده دويست و سى و نه خطبه است.
چون سيد رضى مردى اديب، شاعر و سخن شناس بوده است. بيشتر در انتخاب سخنان اميرمومنان علي(ع) به جنبههاى فصاحتى و بلاغتى آن توجه داشته است و به همين خاطر مجموعه منتخب خود را “نهجالبلاغه” نام نهاده است. علاوه بر اينکه “نهجالبلاغه” دريچههاى بلاغت و فصاحت را به روى انسانها مىگشايد شيوههاى فلاح و راههاى سعادت و مرزهاى حيات و روشهاى جهاد و... را نيز به همه علاقهمندان مىآموزد. بنابراين کتاب شريف “نهجالبلاغه”، “نهج السعاده”، “نهج الفلاح”، “نهجالحياه”، “نهج الجهاد”، “نهج السياسه”، “نهج الحکومه”، “نهج التربيه”و... نيز مىباشد.
به اين جهت نهجالبلاغه که از انديشه آسمانى و سينه روحانى و دل سرشار از عشق به خالق سبحانى سرچشمه مىگيرد قادر خواهد بود تا به عنوان گرانبهاترين ره توشه فرهنگى و عالىترين درس اخلاقى و محکمترين دستاويزه اعتقادى و سالمترين فکر سياسى و... در زندگى دنيا و آخرت ما رهگشايى کند. با اين وصف چرا از اين سرچشمه زلال مايه حيات برنگيريم؟ و چرا خويش را به اين گلستان زيبا و معطر نزديک نسازيم و بالاخره چرا برنامه زندگى خود را از زبان صدق و لسان رساى پيشواى پرهيزکاران نشنويم؟
يکى از شارحان معروف نهجالبلاغه “عزالدين عبدالحميد بن ابى الحديد” معتزلى است. اين دانشمند بزرگ اهل تسنن (متوفاى 655 هـ .ق) به مدت چهار سال نهجالبلاغه را شرح کرد و در بيست مجلد به علاقهمندان فکر و فرهنگ اسلامى تقديم داشت. شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحديد گنجينهاى گرانسنگ از ادبيات، تاريخ، فقه، اصول عقيدتي، مبانى کلامى و ديگر علوم اسلامى است.
ابن ابى الحديد در شرح خطبه 216 که حضرت علي(ع) بعد از تلاوت آيه “الهاکم التکاثر حتى زرتم المقابر”ايراد کرده است در مورد عظمت سخنان مولاى متقيان(ع) نسبت به اين خطبه مىفرمايد:
“اگر تمام فصحاى عرب در جايى جمع باشند و اين خطبه بر آنان قرائت شود شايسته است همگى به خاک افتاده، سجده کنند! همان طور که قرآن سورههايى دارد و در آن سورهها آياتى است که اگر خوانده شود بايد سجده کرد على بن ابيطالب(ع) هم خطبههايى دارد که يکى از آنها همين خطبه است، اگر آن را براى خردمندان فصيح و بليغ و کارشناسان فصاحت و بلاغت بخوانند آنان بايد سجده کنند.”
استاد بزرگوار حضرت آيتالله جوادى آملى دامت برکاته فرمودهاند:
اين نکته در حضور درس استاد علامه طباطبايى قدس سره مطرح شد که چگونه “ابن ابى الحديد”چنين تعبير بلندى دارد؟
استاد (علامه طباطبايي” فرمود:”ابن ابى الحديد گزاف نگفته زيرا اگر سجده است براى کلام خداست وهمان محتواى قرآنى است که به صورت خطبههاى علي(ع) درآمده است، سجده در حقيقت براى کلام خداوند است نه براى کلام مخلوق او”
ابن ابى الحديد سوگند ياد مىکند و مىگويد: به آن مبدايى که همه امتها بدان سوگند ياد مىکنند قسم ياد مىکنم که من اين خطبه را از پنجاه سال پيش تا کنون، بيش از هزار بار خواندهام و هر بار که مىخواندم برايم تازگى داشت و مطلب جديد و موعظهاى تازه در قلبم پديد مىآورد.”(5)
نه تنها انسان امروز به طور اعم و مسلمانان دنيا به طور اخص براى ايجاد جامعهاى رشد يافته و متکامل به معارف انسانى نهجالبلاغه نيازمند هستند بلکه جوامع اسلامى براى دستيابى به معارف عميق قرآنى نيز به نهجالبلاغه محتاجند، زيرا نهجالبلاغه به يک تعبير تفسير قرآن کريم محسوب مىشود يعنى ما از باب شريف نهجالبلاغه مىتوانيم به مدينه عظيم علوم ومعارف قرآن دست پيدا کنيم.
اميرمومنان علي(ع) علاوه بر اينکه جزء اهل بيت عصمت و طهارت(ع) مىباشد به نص قرآن کريم، رجس و رجز در وجود شريف و نورانى اين مجموعه راه پيدا نکرده است.
“انما يريدالله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا.”(6)
همانا خداوند اراده فرموده است تا اينکه پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور کند و شما را از هر جهت پاک فرمايد.
بنابراين از حقيقت کتاب خدا کسانى مىتوانند پرده بردارند که واجد شرايط عصمت باشند و علي(ع) يکى از اين “مطهران” است.
“انه لقرآن کريم، فى کتاب مکنون، لايمسه الا المطهرون.”(7)
همانا آن قرآنى است کريم که در کتاب محفوظ قرار دارد و جز انسانهاى پاک حق دست زدن به آن را ندارند.
از لحاظ علمى و عملى هيچ کس به موقعيت والاى حضرت علي(ع) نمىرسد، زيرا علي(ع) نزديکترين فرد به پيامبر اعظم (ص) است. او آنقدر به گيرنده وحى و مقام نبوت نزديک است که خود فرمود:
“ارى نور الوحى و الرساله و اشم ريح النبوه.”(8)
من نور وحى و رسالت را مىديدم و بوى نبوت را حس مىکردم.
در مکتب معرفتى نبوي، شخصيت شخيص علوى تا به آنجا اوج گرفته است که رسول خدا در تبيين موقعيت علمى علي(ع) فرمود:
“انا مدينه العلم و على بابها”(9)
من شهر علمم وعلي(ع) درب اين شهر است.
صندوق سينه علي(ع) مخزن الاسرار الهى است که در نيمه شب به دور از چشم نامحرمان و حسودان به يکى از يارانش به نام “کميل بن زياد نخعي”با اشاره به سينه مبارکش مىفرمايد:
“و ان هيهنا لعلى جما..”(10)
در اين سينه دانستنىهاى فراوانى گرد آمده است ولى گوش آماده و روح پاک و ذهن صافى را نمىبينم تا گوهرهاى گرانبهاى دانشم را در اختيارش بگذارم.
علي(ع) شاگرد شايسته مکتب وحى است. او در خدمت رسول خدا(ص) تلمذ کرده و از آغاز بعثت بههمراه پيامبر گرامى اسلام شاهد وناظر نزول آيات مبارکات قرآن کريم بوده است.
فخر رازى در تفسير ارزشمند خود در ذيل آيه “ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين”(11) روايتى را نقل مىکند که شاگردى علي(ع) را در مکتب پيامبراسلام بيان مىدارد:
حضرت على (ع) فرمود:پيامبر خدا هزار باب از علم و دانش را به من تعليم داد و من از هر بابى هزار باب ديگر استنباط کردم.(12)
به اين دليل بود که آن حضرت از فراز منبر، در ميان انبوه جمعيت با صداى رسا از مردم مىخواست که:
سلونى قبل ان تفقدوني- سلونى فوالله لاتسالونى لمن شييء يکون الى يوم القيامه الاحد ثتکم.”(13)
پرسشهاى خودتان را قبل از اينکه در ميان شما نباشم از من بپرسيد. به خدا سوگند، از چيزى که تا روز قيامت اتفاق خواهد افتاد از من نمىپرسيد مگر اينکه براى شما بيان خواهم کرد.
عبدالله بن مسعود مىگويد:
قرآن کريم بر پايه هفت حرف نازل گرديده است که براى هر حرفى ظاهر و باطنى هست ودانش و ظاهر و باطن قرآن، در نزد علي(ع) وجود دارد.(14)
ابن عباس که خود يکى از مفسران معروف قرآن و از شاگردان مکتب علي(ع) است، مىگويد: شبى بعد از اينکه نماز عشا را با علي(ع) خوانديم مرا به مکانى خلوت دعوت کرد و سپس فرمود:”از تفسير “الف” “الحمد” چه مىداني؟ عرض کردم چيزى نمىدانم. آن گاه از حروف “لام” و “م” و “دال” “الحمد” پرسيد، همانند اول گفتم چيزى در مورد اين حروف نمىدانم. سپس خود پيرامون هر يک از اين حروف شروع به سخن کرد، درياى دانش وبينش علي(ع) به تلاطم آمد و موجب معلومات علوى از زبان مبارکش در شکل و شمايل کلمات انعکاس پيدا مىکرد. آن قدر درباره کلمه مبارکه “الحمد”و حروف آن سخن گفت که صبح فرا رسيد و آن گاه فرمود:برخيز و منزل برو و خود را براى نماز صبح آماده کن.(15)
علي(ع)در سخنى مىفرمايد:
“لو شيئت لا وقرت سمعين بعيرا فى تفسير فاتحه الکتاب.”(16)
اگر بخواهم در تفسير سوره فاتحه الکتاب سخن بگويم و هم اين سخنها به رشته تحرير درآيد بار هفتاد شتر را فراهم مىآورم.
“شعبي”مىگويد: بعد از پيامبر اکرم(ص)احدى را نمىشناسم که از على بن ابيطالب به کتاب خدا داناتر باشد.”(17)
اعلميت على بن ابيطالب را نه تنها دوستان و منصفان تاريخ اعتراف دارند بلکه دشمنان علي(ع) نيز به آن معترف هستند. چنانکه وقتى خبر شهادت آن حضرت در شام به معاويه رسيد او نفس عميقى کشيد و بىاختيار اين جمله را بر زبان خود جارى کرد:
“ذهب الفقه و العلم بموت ابن ابيطالب”
با مرگ فرزند ابى طالب فقه و دانش از ميان جامعه رخت بربست.
شباهتى که کتاب وجود علي(ع) با “کتاب الله”دارد موجب گشته است تا علي(ع) “قرآن ناطق” لقب گيرد.
“قال علي(ع:)انا القران الناطق” (18)
علي(ع) فرمود:من قرآن ناطق هستم.
کتاب الله قرآن صامت است و هر قرآن صامتى را ناطقى بايد تا معارف و حقايق را از دل آياتش استخراج نمايد.
هذا القرآن هو خط مستور بين الدفتين لاينطق بلسان و لابدله من ترجمان
اين قرآن خطوطى است که در ميان جلد پنهان است با زبان سخن نمىگويد نياز به مترجم و مفسر دارد.
سپس علي(ع)مىفرمايد: براى تفسير وترجمان قرآن کريم ما سزاوارترين مردم هستيم “فنحن احق الناس به”(19)
همان طور که “کتاب الله”فارق بين حق و باطل است و به همين جهت آن را “فرقان” مىگويند “تبارک الذى نزل عليک الفرقان لتکون للعالمين نذيرا”(20) علي(ع) نيز فارق حق و باطل است چنان که پيامبر(ص) دست علي(ع) را گرفت و فرمود:
اين نخستين کسى است که به من ايمان آورد و به عنوان بيعت با من مصافحه کرد او “فاروق” اين امت است که بين حق و باطل را از يکديگر جدا مىکند.(21)
“کتاب الله”، “تبيانا لکل شيء”(22) است و همچنين “لارطب و لايابس الى فى کتاب مبين”(23) اميرمومنان علي(ع)هم مىفرمايد:”سلونى قبل ان تفقدوني”(24) و يا مىگويد:”انا بطرق السماء اعلم منى بطرق الارض”(25) من به راههاى آسمان آگاهترم تا به راههاى زميني.
“کتاب الله”کتاب حق است و به حق نازل شده است “انا انزلنا اليک الکتاب بالحق”(26) علي(ع) نيز با حق است. “على مع الحق والحق مع علي.”(27)
قرآن کتاب خدا با علي(ع)است چون علي(ع)هميشه و در هر حال با قرآن است. روزى پيامبر(ص)دست علي(ع) را گرفت و فرمود:
اين علي(ع) است، او با قرآن است و قرآن باعلى است. اين دو از يکديگر جدا نمىشوند تا اينکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند پس هرگاه در مورد اين دو اختلافى پيدا کرديد از اين دو بپرسيد.”(28)
ائمه جمعه و نهجالبلاغه
سازمان روحانيت در طول تاريخ يکى از عناصر مولد “فرهنگ” بوده است. از آنجا که مردم ديندار در تامين نيازهاى فکري، فرهنگى و اعتقادى خويش به روحانيت رجوع کردهاند و روحانيت نيز يکى از وظايف اصلى خود را در ترويج و تبيين و تبليغ معارف دينى مىدانست جاى هيچگونه ترديدى نيست و همين توقع و انتظار دوسويه موجب گشته بود تا روحانيت در توليد و توزيع فرهنگ و فرآوردههاى فرهنگى بويژه در حوزه دين نقش اساسى داشته باشد.تاريخ روحانيت شيعى گواهى مىدهد که اين قشر دلسوز و فرهيخته هميشه در خدمت به مردم کوشيده و خدمات مختلفى را به جامعه اسلامى ارائه داده است و مهمترين و اساسىترين خدمت روحانيت خدمت فکرى و فرهنگى بوده است. او از سنگر روحانيت در صورت لزوم قدم به عرصه سياست گذاشته از استقلال کشور و آزادى ملت پاسدارى کرده و روز به روز بر قدرت و عظمت فرهنگى و فکرى جامعه افزوده است.
امروز يکى از نهادهاى برآمده از متن حوزه علميه و يکى از شاخههاى سرسبزو شکوفاى شجره طيبه روحانيت که به عنوان يک سازمان موثر فرهنگى، عبادى و سياسى نقش موثرى را در خدمت به نظام اسلامى و مردم ايفا مىکند سازمان ائمه جمعه کشور است.
اين سازمان از طرفى به محوريت نظام مرتبط است و يکى از دستگاههاى وابسته به تشکيلات رهبرى است و از طرف ديگر امامان جمعهاش همه روحانى هستند. ويژگى ديگرش عبادي- سياسى بودن آن مىباشد. همه اينها موجب گشته است تا اين مجموعه رادر موقعيت خاصى قرار بدهد. گستردگي، تنوع، حجم و کيفيت فعاليتهاى علمي، فکري، فرهنگي، سياسى و تبليغى ائمه جمعه بيش از اين است که بتوانيم در اينجا آنها را فهرستوار بگوييم.
امروز اين مجموعه از ائمه جمعه که در محل ماموريت خود اقدام به تشکيل جلسات درس و تفسير نهجالبلاغه کردهاند، گرد آمدهاند تا با همت بلند و نيت ارجمند نسبت به کارهاى انجام شده نگاهى دوباره داشته باشند و شيوهها و چگونگىهاى ترويج و تبليغ ميراث گرانبهاى علوى را به تبادل نظر بنشينند.
جريان روحانيت و حوزههاى علميه در به صحنه درآوردن نهجالبلاغه مسئوليت خطيرى را برعهده دارند. اگرچه اين مسئوليت را نبايد تنها متوجه روحانيت دانست بلکه هر مسلماني، شيعه و يا سنى بايد در زدودن غبار غربت از چهره نهجالبلاغه علي(ع) نقش خود را ايفا نمايد، به تعبير بسيار زيبا و رساى رهبر فرزانه انقلاب حضرت آيتالله خامنهاى دامت برکاته که فرمودند:
“احياى نهجالبلاغه فقط وظيفه ما شيعيان نيست بلکه وظيفه همه مسلمانهاست يعنى هرکس على بن ابيطالب(ع) را قبول دارد و مسلمان است- چون در اسلام کسى نيست که اين بزرگوار را قبول نداشته باشد- به عنوان احياى يک ميراث بىنظير اسلامى بايد نهجالبلاغه را زنده کند واين احيا نه فقط به معناى کثرت چاپ- که زياد هم چاپ شده- بلکه به معناى کار کردن و تحقيق کردن در زمينه آن است.
همچنان که در زمينه قرآن کريم کار شده و تفسيرهاى زيادى نوشته شده است، درباره نهجالبلاغه هم بايد اين کارها انجام گيرد. همان طور که قرآن خوانده مىشود نهجالبلاغه هم بايد خوانده شود؛ چون تالى و دنباله قرآن است. همان طور که مسلمانها خودشان را موظف مىدانند با قرآن انس پيدا کنند و ندانستن قرآنرا براى خود نقص مىشمارند، ندانستن نهجالبلاغه هم بايد نقص به حساب بيايد.”(29)
اينک به اين نکته بپردازيم که وظايف ائمه جمعه براى احياى نهجالبلاغه چيست؟در اينجا به چند وظيفه که به نظر اينجانب مهمتر است به طور خلاصه اشاره مىکنم:
1- شناخت نهجالبلاغه:
براى معرفى کتاب شريف نهجالبلاغه در مرحله نخست بايد اين کتاب را شناخت، زيرا معرفى هر شيى فرع بر شناخت آن شى مىباشد. هيچ کارى را بدون اينکه ماهيت،ابعاد، آثار واهداف آن را بشناسيم نمىتوانيم آن را شروع کنيم چنان که حضرت علي(ع) به کميل فرمود:“يا کميل! فامن حرکه الا و انت محتاج فيها الى معرفه”(30)
اى کميل! هيچ حرکتى نيست مگر اينکه تو در آنحرکت نيازمند شناخت و معرفت مىباشي.
براى آگاهى و شناخت هرچه بيشتر معارف علوى در نهجالبلاغه حداقل بايد يک دور تمام اين کتاب را به انضمام برخى از شروح آن با دقت مطالعه کرد و در فهم برخى از مطالب مشکل، عميق و بلند نهجالبلاغه بايد از محضر اساتيد بزرگ بهره گرفت.
کسانى که فرازي، جملهاى و يا کلمهاى را به صورت مقطعى از نهجالبلاغه انتخاب مىکنند و سپس پيرامون آن توضيح مىدهند، بااينکه چنين توضيحاتى مفيد هم هست ولى اين نوع برخورد با نهجالبلاغه گوينده را نهجالبلاغهشناس نمىکند، زيرا نهجالبلاغه يک نظام فکرى و فرهنگى را ارائه مىدهد. همه فرازهاى نهجالبلاغه اعم از سياست، اقتصاد، اخلاق، عرفان، تربيت، حکومت، توحيد، نبوت و معاد بايددر چارچوب آن نظام فرهنگى مطرح گردد تا جامعيت، عمق، گسترده تاثير و والايى آن مشخص شود.
2- تدريس نهجالبلاغه:
معارف نهجالبلاغه براى رشد و تعالى انسان ارائه شده است. اين معارف بايد به صورت کتابهاى درسي، در موضوعات مختلف زندگى تدوين و تفسير گردد و سپس توسط اساتيد فن به شيفتگان دانش و بينش آموزش داده شود.با آموزش بايد در ذهن و ضمير انسانها تحول به وجود آوريم و به دنبال آن رفتار انسانها را تغيير بدهيم. با آموزش نظم، قانون مداري، انضباط اخلاقى و اجتماعى را در جامعه سامان مىبخشيم. اساس وپايه زندگى افراد بر دريافتهاى آموزشى قرار دارد و ما وقتى نهجالبلاغه را در متن زندگى فردى واجتماعى انسان به صورت يک جريان قرار دهيم و آموزش معارف علوى را به صورت جدى و هدفمند دنبال کنيم آثار ارزشمند آن را خواهيم ديد.
آموزش با شعار تحقق پيدا نمىکند. آموزش با پراکندهگويى تباين دارد. آموزش که انتقال معلومات و مهارتها مىباشد با هدف افزايش توانمندىها، رفع و دفع عوامل ضعفها و نارسايىها و در نهايت ايجاد تغيير مطلوب در پندار و رفتار متعلم انجام مىگيرد.
اولا، مبدا و منتهايى دارد.
ثانيا،هر بخش و قطعه آموزشى مکمل بخش قبل مىباشد.
ثالثا، از قابليت سنجش و اندازهگيرى برخوردار است.
براى ايجاد يک جريان آموزشى حول محور نهجالبلاغه به اينگونه مطالب نيازمند هستيم:
1- تربيت اساتيد
2- تدوين کتابهاى آموزشي
3- پشتيبانىهاى علمي
3- ايجاد هستههاى پژوهشي
اساس فعاليتهاى موثر و ماندگار را پژوهش تشکيل مىدهد. همه کسانى که در عرصههاى اجرايى و عملياتى تلاش مىکنند اگر تلاشها و عمليات آنها را تحقيقات و پژوهشهاى جامع امضا و تغذيه نکند آن تلاشها ره به جايى نخواهند برد.نهجالبلاغه گنجينهاى از علوم و معارف است که توسط نزديکترين و محبوبترين شخصيت به مقام نبوت و دريافت کننده وحى به وجود آمده است. براى استخراج گوهرهاى گرانبهاى اين مجموعه بايد هستههاى پژوهشى وتحقيقاتى در رشتهها و تخصصهاى مختلف به وجود آورد تا اين گروهها هم شناخت علاقهمندان را به نهجالبلاغه افزايش بدهند و هم فعاليتهاى فرهنگى را پشتيبانى کنند.
اين هستهها را مىتوان در دانشگاهها،حوزههاى علميه، نهادها وارگانهاى فرهنگى و موسسات خيريه بهوجود آورد. البته هر سازمان و موسسهاى مىتواند با توجه به رسالت سازمانى خود موضوعاتى را از نهجالبلاغه انتخاب و در دستور کار تحقيقاتى خود قرار بدهد.
امامان جمعه در هر منطقهاى که هستند با توجه به ظرفيتهاى علمى منطقه، دستگاهها وعلاقهمندان به معارف علوى را در ايجاد چنين گروههايى راهنمايى و تشويق کنند .
4- معرفى نهجالبلاغه در حوزه فرهنگ عمومي:
معارف نهجالبلاغه را بايد در حوزه فرهنگى عمومى مطرح کرد تا مردم با آن آشنايى بيشترى پيدا نمايند. مردم ما از ميان امامان دوازده گانه نسبت به شخصيت وزندگى حضرت علي(ع)اطلاعات بيشترى دارند البته اين علاقهمندى و توجه بيشتر دلايلى دارد که در جاى خود قابل بحث است.به هرحال ذهنيت خوب وعشق و علاقه وافر موجب مىگردد تا کار مبلغان معارف علوى در معرفى نهجالبلاغه آسانتر شود. در چنين شرايطى مىتوان با کمترين تلاش رهنمودها و سيره و سنت آن حضرت را وارد زندگى مردم کرد و به سادگى آن را به صورت فرهنگ درآورد.علي(ع)شخصيت جامع و کاملى است که در ميدانهاى مختلف زندگى حضورى موثر وماندگار داشته و از اين جهت اقشار مختلف را بر محور شخصيت کامل خود جمعکرده است. عارفان، عرفان علي(ع) را سرمشق سير و سلوک خود قرار داده و مجاهدان و رزمآوران، رشادتهاى اين قهرمان ميدانهاى نبرد را الگوى خود ساختهاند. ورزشکاران جوانمردىها و پهلوانىهاى مولا را در رفتار و گفتار خود پياده مىکنند. خطيبان، علي(ع) را استاد بزرگ خطابت و فصاحت و بلاغت مىدانند و حاکمان روشهاى حکومتى آن حضرت را نجاتبخش وسعادتآفرين مىدانند.
براى معرفى نهجالبلاغه درحوزه فرهنگى عمومى بايد رسانهها قدم به اين عرصه بگذارند و با عزمى جزم، نهجالبلاغه را به مردم بشناسانند. نشريات، هنرمندان، فيلمسازان، نويسندگان، شاعران، مبلغان و خطيبان جمعه هر کدام به سهم خود در معرفى کتاب گرانبهاى نهجالبلاغه کوشش کنند.
5- نماز جمعه و نهجالبلاغه:
امامان جمعه بايد در خطابههاى خود براى معرفى و شناساندن نهجالبلاغه به مردم حساب ويژهاى باز کنند. سه مورد از تلاشهايى که مىتواند با اندک توجهى در جهت اين هدف به ما کمک کند در اينجا فهرست مىکنم:الف)امام جمعه يکى از خطبههاى خود را به موضوعى از موضوعات نهجالبلاغه اختصاص بدهد و با شرح و تفسير مردم را با کتاب علي(ع) آشنا کند.
ب) امام جمعه که در هر خطبهاى بايد توصيه به تقوا و موعظه داشته باشد، چقدر خوب است که فرازى از مواعظ و توصيههاى حضرت علي(ع) را که در نهجالبلاغه وجود دارد انتخاب کند و آن را براى مردم بگويد.
ج) در هر نماز جمعه مىتوان مسابقاتى را حول نهجالبلاغه طراحى واجرا کرد و با تقديم جوايزي، مردم بويژه نسل جوان را به مطالعه با نهجالبلاغه تشويق کرد.
پىنوشتها در دفتر روزنامه موجود مى باشد.